آنجا که عضلات بیحرکت و کرخت از کار خود بازماندهاند، یک نیروی بیرونی میتواند موجب تحرک و فعالیت آنان شود، واضح است که عضلات فعال در حرکت مداوم، انعطاف و چالاکی خود را حفظ کرده بینیاز از دستان درمانگرند. برای ذهن نیز میتواند چنین درمانی تجویز نمود. هر زمان که ذهن در خمودگی فرو رفته، یک چالش فکری و پرسشی میتواند ذهن را به فعالیت وادارد. اندیشمندان باتجربه از این تجویز ناگزیر آگاهاند، ذهن نقاد را میس و میدانند در نبودش، مردابی از لاشههای در حال فساد تشکیل میشود. اما گرانجانان در کم تحرکی ذهنی خود درمانگری میطلبند، اما درست آنجا که ضربههای نقد بر عضلات کرخت ذهن آنان وارد میشود، از مشت و مال نقد میگریزند.
زن پرسید چطور مردی هستی تو؟
مرد گفت نمیتوانم خودم را
مرد بخوانم هنوز.
تا نتوانم که عهده دار خودم باشم
تا نتوانم که عهده دار آنی باشم که دوستش میدارم.
تا نتوانم خودم را دوست بدارم عاقبت
پسر بچه ای هستم با شاخه گلی در یک دست، بادبادکی در دست دیگر، به انتظار باد موافق.
ناتانائيل_وارگاس
آدم وقتی یک سیب را گاز میزند و از بو و مزهاش کیف میبرد چه لازم دارد که پشت جعبهآینه باشد برای نمایش به دیگران که آی سیب خوردهام. کتاب چاپ میکنی و قصه مینویسی برای کیفِ خودت. همین فیلم میسازی برای کیفِ خودت و بعد برای نشاندادنش و اینکه بدانند چگونه کارهای دیگر هم میشود کرد و چیزهای دیگری هم میشود گفت. حتی تالار نمایش اجاره میکنی و آن را نمایش میدهی، و کیف میکنی که «آب در خوابگه مورچگان» ریختهای. اصلاً انتظار تصویب و تائید نداری. نفسِ کار اصلِ کار است. اگر با دیگران فرقی داری چرا از دیگران تائید بخواهی، یا تائید دیگران را ارزش بدهی.
ابراهیم گلستان | نامه به سیمین
همهی ما با سرنوشت شطرنج بازی میکنیم. او یک حرکت میکند، ما یک حرکت میکنیم. او سعی میکند ما را در سه حرکت کیش و مات کند، ما سعی میکنیم جلو این کار را بگیریم، میدانیم که نمیتوانیم پیروز شویم ولی ناگزیریم حسابی با او دست و پنجه نرم کنیم
از کتابِ #یک_مهمانی_یک_رقص
ایزاک_بشویس_سینگر
درباره این سایت